در جست‌و‌جوی بهشت – سکوتت را بشکن

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند

آرام روانشاد – ایران

«خدا را شکر که توانستم ویزا بگیرم. خیلی می‌ترسیدم. می‌گفتند به‌خاطر کرونا خیلی سخت ویزای توریستی می‌دهند. خواهرم هلند است. دعوت‌نامه فرستاد برایم. اصلاً امید نداشتم که بتوانم ویزا بگیرم. وکیل می‌گفت با شرایطی که من دارم احتمالش کم است. اما معجزه شد. دلم می‌خواهد هر چه می‌توانم از اینجا دور شوم. بی‌حرف پیش، اگر بشود دیگر برنمی‌گردم. دلم می‌خواهد دو پای دیگر هم قرض کنم و با تمام توانم از اینجا فرار کنم. خواهرم ده سال است که هلند زندگی می‌کند. بارها گفت بیا. اما شوهر سابقم اجازه نمی‌داد. برای خروج از کشور هم که رضایت‌نامهٔ محضری شوهر لازم است. خدا را شکر که از آن زندگی خلاص شدم. از خوشحالی سر از پا نمی‌شناسم. فقط می‌خواهم بروم. خیلی وحشتناک است که اختیار آدم دست یک نفر دیگر باشد و جزو مایملک شوهرت حساب شوی. همه‌اش به‌خاطر فرهنگ پوسیدهٔ ایران است. آن‌طرف از این خبرها نیست که مرد مالک زنش باشد. ازدواج به‌معنای حکم مالکیت مرد بر زن نیست.»

 زن جوان با این جملات شروع کرد به حرف‌زدن. آنچه در ادامه از زندگی‌اش گفت، واقعاً مرا متأثر کرد. خسته بود. خسته از زخمی که بر جانش نشسته بود و برای به‌دست‌آوردن رهایی و فراموشی خاطراتی که به‌قول خودش داشت نابودش می‌کرد، به رفتن پناه برده بود. داشت می‌رفت که اگر بتواند دیگر برنگردد. برای خلاصی از این فرهنگ پوسیده می‌رفت. پرسید آیا اینکه زنی بدون اجازهٔ شوهرش نتواند از ایران خارج شود، مصداق بارز نقض حقوق او و خشونت نیست؟

جواب سؤالش را از قبل می‌دانست. خشونت علیه زنان شاید شرم‌آورترین و ننگین‌ترین مورد نقض حقوق بشر است. مطالعات انجام‌شده حکایت از آن دارند که خشونت علیه زنان در تمامی کشورهای جهان وجود دارد. بگذارید طبق آمار با شما صحبت کنم. در کشورهای مختلف بین ۲۰ تا ۵۰ درصد زنان خشونت فیزیکی و آسیب‌های جسمی را تجربه کرده‌اند. از آنجا که تعداد ارتکاب خشونت علیه زنان نسبتاً پنهان شده یا نادیده گرفته می‌شود، به‌سختی می‌توان به آمار موثقی از آن دست یافت. در حالی که زنان و دختران در مکان‌های خصوصی و عمومی در معرض خشونت قرار می‌گیرند، گزارش دفتر مقابله با مواد مخدر و جرم سازمان ملل متحد پیرامون مطالعهٔ جهانی در خصوص قتل و آدم‌کشی، که در سال ۲۰۱۹ به‌چاپ رسیده، نشان می‌دهد که خانه همچنان به‌عنوان خطرناک‌ترین محل برای اغلب زن‌ها به‌شمار می‌رود. زن‌هایی که خانه برایشان ناامن‌ترین جای دنیاست، کم نیستند. از جمله همین زنی که صندلی عقب ماشین من نشسته و دارد با صدایی بغض‌گرفته برایم حرف می‌زند. خانه؛ مکانی که برای هر انسان باید سرشار از امنیت و آرامش باشد تا خستگی بیرون را در آن از تن به در کند، برای بعضی زن‌ها به‌مثابه مسلخی دردناک است. جایی که در آن شکنجه می‌شوند.

«تابستان دو سال قبل، شب عروسی‌ام، نگاه پر از حسرت خیلی از دخترهای فامیل را روی خودم حس می‌کردم. این‌طرف و آن‌طرف می‌گفتند چه شانسی آورده است. یک‌سال با هم دوست بودیم. دوران دوستی برایم سنگ تمام گذاشت. بهترین هدایا، گران‌ترین رستوران‌ها… مثل جنتلمنی واقعی رفتار می‌کرد. از این مدل‌ها که درب ماشین را برایم باز کند. همین شد که وقتی به من پیشنهاد ازدواج داد، پایم را توی یک کفش کردم که یا او یا هیچ‌کس. راستش آن‌قدر ظاهرش موجه بود که پدرم مخالفت نکرد. اما چشمتان روز بد نبیند. یک هفته بعد از ازدواج فهمیدم چه غلطی کرده‌ام. هنوز هم باور نمی‌کنم پشت آن ظاهر موجه چنان هیولایی پنهان شده بود. 

یک هفته از عروسی‌مان گذشته بود که به‌دلیلی احمقانه با من درگیر شد و طوری کتکم زد که بیهوش شدم. شاید باورتان نشود بهانه‌اش این بود که کانال تلویزیون را بدون اجازهٔ او عوض کرده بودم. با مشت و لگد افتاد به جانم و از حال رفتم.  وقتی به‌هوش آمدم از ترس بالای سرم ایستاده بود و مدام از من عذرخواهی می‌کرد. هنوز باورم نمی شد آن جنتلمنی که همه آرزویش را داشتند مثل وحشی‌ها، مثل آدمی عاری از شعور به جان من افتاده باشد! فقط گریه می‌کردم و از رفتار وحشتناک همسرم متأسف بودم. او هم پی‌در‌پی قسم می‌خورد که قصد کتک‌زدن مرا نداشته و تنها به‌خاطر فشارهای روانی این مدت به‌دلیل برگزاری جشن عروسی، اعصابش ضعیف شده و من را کتک زده است. خلاصه آن شب ساعت‌ها اشک ریختم، ولی به‌دلیل پشیمانی همسرم از این ماجرا به خانواده‌ام حرفی نزدم، که حالا می‌فهمم چقدر اشتباه کردم. چند روز بعد برای ماه عسل به کیش رفتیم. آنجا هم سر ماجرایی بسیار بی‌اهمیت به من چنان سیلی‌ای زد که از گوشم خون آمد و باز به دست و پایم افتاد. خیلی زود فهمیدم او به‌شدت عصبی و پرخاشگر است و رگه‌هایی از سادیسم دارد. وقتی مرا کتک می‌زد، لذت می‌برد. این را از چشم‌هایش می‌فهمیدم. چند بار اول عذرخواهی کرد. اما بعد از مدتی وقت و بی‌وقت به‌هر بهانه‌ای مرا کتک می‌زد. بسیار احمق بودم و این شرایط وحشتناک را تا یک‌سال تحمل کردم، به‌امید اینکه او درست شود، ولی هیچ تغییری در رفتارهای پرخاشگرانهٔ همسرم ایجاد نشد. به‌ناچار روزی به مادرش زنگ زدم و از رفتارهای همسرم گلایه کردم، اما وقتی مادرشوهرم به پسرش اعتراض کرد، ناگهان در برابر دیدگان حیرت‌زدهٔ من مادرش را نیز کتک زد. باورم نمی‌شد. با دهان باز نگاه می‌کردم. وحشت‌زده بودم. تازه آنجا بود که متوجه شدم چرا اعضای خانواده‌اش از او دوری می‌کنند و از بحث‌کردن با او اجتناب می‌ورزند. پدرش فوت شده بود و فقط یک خواهر داشت. خواهرش از او دوری می‌کرد و به‌ندرت با او هم‌کلام می‌شد. به مادرشوهرم گلایه کردم که چرا وقتی می‌دانسته پسرش روانی است به خواستگاری من آمده. پاسخ داد یعنی تو متوجه نشدی؟ نه! متوجه نشده بودم. دوران دوستی، عشق کورم کرده بود. هرچند در آن دوران هم رفتارش طوری نبود که چیزی بفهمم. واقعاً باید به او اسکار بازیگری می‌دادند که این‌قدر خوب توانست شخصیت واقعی‌اش را پنهان کند. موضوع را به خواهرم که هلند است، گفتم. گفت شکایت نکن. آبروی خانواده می‌رود. برایت دعوت‌نامه می‌فرستم. مدتی ازش دور شو. شاید این دوری کارساز باشد و رفتارش درست شود. اما وقتی به او گفتم چنان با پشت دست به دهانم زد که لبم پاره شد. هزار تهمت به من زد که تنهایی می‌خواهم بروم هلند پی خوشگذرانی و من را هرزه خطاب کرد!… »

حرفش را قطع کردم و گفتم بدترین کارِ ممکن سکوت بوده است. سکوت یعنی دادنِ مجوز به او برای ادامهٔ کارهایش. بیشتر زن‌ها قبول نمی‌کنند شکایت کنند، چون به‌قول خودشان نمی‌خواهند اوضاع از آنچه که هست، بدتر شود، در حالی‌که این اشتباه محض است. فرد خشونت‌دیده باید در مقابل خشونت واکنش نشان دهد. یک زن نباید در مقابل خشونت سکوت کند. اگر در مقابل اولین خشونت سکوت کند و نظاره‌گر باشد، به‌طور قطع مصادیق و نشانه‌های بیشتر و شدیدتری از خشونت را تجربه خواهد کرد. پس برای اینکه این چرخه تکرار نشود و تداوم پیدا نکند، باید سکوتش را بشکند و واکنش نشان دهد. در ایران کمتر از ۳۵ درصد از خشونت‌های خانگی به پلیس یا اورژانس اجتماعی گزارش می‌شود و گاهی اصلاً این تصور وجود ندارد که چنین رفتاری درست نیست و نباید آن را تحمل کرد. خیلی از زن‌ها اصلاً نمی‌دانند که مورد خشونت واقع شده‌اند و فکر می‌کنند این همان دعواهایی است که نمک زندگی حساب می‌شود. تحمل می‌کنند به‌امید اینکه درست شود. غافل از اینکه چنین فردی درست‌شدنی نیست.

می‌گوید:

«شما درست می‌گویید. اما باور کنید ایران قضیه متفاوت است. خواهرم می‌گفت آن‌طرف اگر زن خشونت را گزارش کند، بی‌معطلی پلیس می‌آید و او را دست‌بسته می‌برد و پدرش را درمی‌آورند. اما اینجا اگر زنی به دادگاه مراجعه کند و بگوید شوهرش او را مورد آزار جسمی قرار می‌دهد، قاضی او را به پزشکی قانونی می‌فرستد و فقط در صورتی‌که با شیئی مشخص کتک خورده باشد، قابل پیگیری است. البته آن ماجرا چشم و گوش مرا حسابی باز کرد و فهمیدم او بدش نمی‌آید که مرا در خانه زندانی کند و بعید نبود به‌زودی آن اتفاق بیفتد. برای همین با همان لب پاره‌شده به پزشکی قانونی مراجعه کردم و شکایت کردم. پدرم واقعاً پشتم ایستاد. باورش نمی‌شد آن‌ مدت این‌قدر زجر کشیده‌ام و دم نزده‌ام. آن‌قدر حالم بد بود و این مدت اذیت شده بودم که وکیل گرفتم تا تمام مراحل قانونی را طی کند. توان رفتن به دادگاه و مواجهه با او را نداشتم. تا مدت‌ها می‌ترسیدم از خانه بیرون بیایم. در نهایت از او جدا شدم. هنوز هم باورم نمی‌شود او بود که چنین وحشیانه رفتار می‌کرد. به‌قدری وضع روح و روانم خراب بود، که از اتاقم بیرون نمی‌آمدم. خواهرم پیشنهاد داد مدتی پیش او بروم. اگر بتوانم برنمی‌گردم. در مراحل دادگاه برای اثبات ظلمی که بر من شده بود، خیلی اذیت شدم. آشکارا طرف مرد را می‌گیرند. حس می‌کردم از دید آن‌ها من زنی نافرمان‌ام و زن نافرمان باید تنبیه شود. خواهرم می‌گوید هلند کشور بسیار آرامی است. آرام و زیبا. من هنوز حالم خوب نشده. می‌دانم فراموش‌کردن این یک‌سال و نیم ممکن نیست. اما امیدوارم این دوری بتواند زخم‌هایم را کمی تسکین دهد.»

و من امیدوارم هیچ زنی، هیچ انسانی، در برابر خشونت سکوت نکند. چرا که سکوت مهر تأییدی است بر رفتار فردی که بر جسم و روح شما زخم می‌زند. برای اجرای عدالت باید سکوت را شکست.

ارسال دیدگاه